قمار باز

آزادی بی بها نیست

قمار باز

آزادی بی بها نیست

هه...!

یک روز"من"،جایِ تمام"او"ها را می گیرد

و من می میرم.

هه...

تو در طالعِ من هستی و  

شناسنامه یِ او 

 

م

وقتی آسان از من رد شده بودی 

مثلِ باد از باغِ بی برگی 

مثلِ فصل از تقویم سانسور شده 

درست مثلِ رود از کوهِ سیمانی  

مثلِ باران از شیارِ شیروانی

شبیهِ هر دوشنبه،از نیامدنت. 

 

 (ح.ر) 

۶

فنجانِ چای،رویِ فرش 

 

روزنامه عصر،لایِ سالنامه 

 

موهایِ تو،لایِ دستهایِ 

 

او...او...او

۵ و این حرف ها

یادِ حرف آن روزت بخیر: 

که گفته بودی، 

پا به خانه یِ بی من نخواهی گذاشت. 

دیروز 

اما 

لابه لایِ قَسَم هایَت-از پشت تلفن- 

بویِ قرمه سبزیتان می آمد.