در این سرما می ارزد زیر کاج بمانی در انتظار قاصدکی که لابد خود عاشق شده و یادش رفته پیغام او را... چرا کاج چرا قاصدک؟! در اتاقت بنشین و از سیستم پیامک استفاده کن...
حسین تو خیلی خوبی... الهی بمیرم که همه جا منتظر میمونی گاهی زیر پتو...گاهی لابلای خاطراتت/گاهی هم جنب ایستگاه صلواتی/امشبم که زیر کاج کبود.... حسین هوا داره سرد میشه کم کم...بپا!
حسین عمرا قبول کنیم اسم وبلاگ ما تو لیستت آخری باشه.... خیلی سریع برای اینکه از دلمون هم در بیاری و گشادی های قبلت رو جبران کنی خیلی سریع باید اسم ما بره زیر اسم کوریون علیه السلام....
اگه بخوام دقیق توضیح بدم یعنی یاد خودم افتادم که همین راهی که داری طی می کنی رو منم طی کردم. همین چیزایی که واست اتفاق می افته. این آیکون نگاه من به گذشته خودمه که با حس "اه من چه ساده بودم" و حس "چه زود یکی جای اونی که فکر می کردم هیچ وقت از آغوشم جابه جا نمی شه رو گرفت " همراه بود! صادقانه گفتم رها جان.
ای جان،رها میمیره واسه همین صداقت!منم یچی گفتم تو همین مایه ها!
توصیه می کنم کاممو نخونی / سلام حسین دادا قربونت برم فدات بشم ـ دلم واست یه ذره شده پسر نمی دونی چقد دلم واست تنگ شده داداشی دلت میاد میام این همه برات کام می ذارم سراغمو نمی گیری نمی خواسنتم باهات قهر شم ولی خب انقد بهم بر خورد که مجبور شدم ـ منم اگه بودم می موندم زیره اون کاج حسین می دونی چرا ؟ چون می خوامش ولی نمی دونم منو می خواد یا نه من الان چن ساله که منتظرم هر روز میرم یه جایی که بینمش هر روز می دیدمش هرر.وز صداش نگاش افکارش اعتقاداتش همش برام تزکیین دهنده بود حسین الان بده ۵ سال دیگه نمی بینمش خیلی وقته نمی دونم کجاس انقد آپت رو م تاثیر گذار بود که اینارو نوشتم با گریه چرا ما حق انتخنب نداریم این قسمت که می گن چیه اگه قرار بود نداشته باشمش چرا ۵ سال تو گذر هم بودیم !! آخه چرا ؟!
الا یا ایها الطیف
یا خدا/
قاصدک هان چه خبر آوردی؟
خوش خبر باشی...
دوست دارم از بالایاون کاج کبود یه عکس ازت بگیرم و بدم اون قاصد موقع برگشتش با خودش ببره
قاصد شاید بیاد،شاید نامه داشته باشه!شاید بده به من/شاید من اونجا باشم تا اون وقت شب/بیخیال لطفا-از کاج ما بیا پایین شر درست نکن...
نمان رفیق برو...
برو ک موندن فایده ای نداره
چه تضادی/
حسین چه حس پاکی داری رفیق.../
فدایی داری بچه تمام قد/
از خاک تا خاک/
در این سرما می ارزد زیر کاج بمانی در انتظار قاصدکی که
لابد خود عاشق شده و یادش رفته پیغام او را...
چرا کاج چرا قاصدک؟!
در اتاقت بنشین و از سیستم پیامک استفاده کن...
دیارمون ایرانسل آنتن نمیده/
حسین تو خیلی خوبی...
الهی بمیرم که همه جا منتظر میمونی
گاهی زیر پتو...گاهی لابلای خاطراتت/گاهی هم جنب ایستگاه صلواتی/امشبم که زیر کاج کبود....
حسین هوا داره سرد میشه کم کم...بپا!
میگم خوب همه پستا رو یادته ها/
ببخشید کامنت بالایی مال من بود یادم رفت اسم بزارم...
راستی یه چیز دیگه...شاید هم حق با تو باشه...شاید یه روزی به همه این انتظارای سخت بیارزه...
نمی ارزه/میدونم که نمی ارزه...
پیک نوشت1: هر سیگاری، روشن فکر نیست.
اما هر روشن فکری، سیگاری است.
تو هم یه وقت فکر نکنی من نیستما
هستم اساسی قمارباز
در توضیح جمله اول پیک نوشت!مثل دانشجوهایی که طبق روال این مرحله از زندگی چند کام سبک میگیرند و چس دود هم میدهند تازه/!
فراموش کردن خیلی خیلی سخته
اینو تا عاشق نشده بودم نمی فهمیدم!
به به،اینطرفا/
بمان و یادش کن...
دریافت شد/
حسین عمرا قبول کنیم اسم وبلاگ ما تو لیستت آخری باشه....
خیلی سریع برای اینکه از دلمون هم در بیاری و گشادی های قبلت رو جبران کنی خیلی سریع باید اسم ما بره زیر اسم کوریون علیه السلام....
...
...
حتی اگر یه میوه درخت کاج کبود افتاد پایین بگذارش قاصد پیغام
ببرش خونه بو بکشش
و اون پیغامی رو که دوست داری بشنو
یبار دیگه به فارسی واسم بزار!به علت کندی ذهن و گشادی در تفسیر از حس آن عاجزیم/
حسین حست رو دوست دارم و به انتظارت احترام میذارم
اما بی فایده ست !
نظر لطف شماست/!
اگه بخوام دقیق توضیح بدم یعنی یاد خودم افتادم که همین راهی که داری طی می کنی رو منم طی کردم. همین چیزایی که واست اتفاق می افته.
این آیکون نگاه من به گذشته خودمه که با حس "اه من چه ساده بودم" و حس "چه زود یکی جای اونی که فکر می کردم هیچ وقت از آغوشم جابه جا نمی شه رو گرفت " همراه بود!
صادقانه گفتم رها جان.
ای جان،رها میمیره واسه همین صداقت!منم یچی گفتم تو همین مایه ها!
کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم
که هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهکارم
تو با دلتنگی های من تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری تظاهر میکنم هستی
دیروز با کفش هایم
قرارداد خداحافظی را
از کوچه های سرد تو
تایید کردیم...
آپ آخرمه خداحافظ
شدی نفر چهارم!
میرسه بالاخره.اما باد باید بوزه.یه باد تند.
اره دادا مثه قدیما دیر اپ میکنم.
خیلی تندم نباید باشه رفیق!قاصد و نامه رو با هم پرپر میکنه/
با خوندن این نوشتهت ذهنم لینک زد به «کوچه»ی مشیری و از اونجا ده بیست تا خاطره تو ذهنم سبز و سرخ شد!
این همه تاثیر گذار بود خدا وکیلی!
توصیه می کنم کاممو نخونی /
سلام
حسین دادا قربونت برم
فدات بشم ـ دلم واست یه ذره شده پسر
نمی دونی چقد دلم واست تنگ شده داداشی
دلت میاد میام این همه برات کام می ذارم سراغمو نمی گیری
نمی خواسنتم باهات قهر شم ولی خب انقد بهم بر خورد که مجبور شدم ـ
منم اگه بودم می موندم زیره اون کاج حسین
می دونی چرا ؟ چون می خوامش ولی نمی دونم منو می خواد یا نه
من الان چن ساله که منتظرم
هر روز میرم یه جایی که بینمش
هر روز می دیدمش هرر.وز
صداش
نگاش
افکارش
اعتقاداتش
همش برام تزکیین دهنده بود
حسین الان بده ۵ سال دیگه نمی بینمش خیلی وقته
نمی دونم کجاس
انقد آپت رو م تاثیر گذار بود که اینارو نوشتم با گریه
چرا ما حق انتخنب نداریم
این قسمت که می گن چیه
اگه قرار بود نداشته باشمش چرا ۵ سال تو گذر هم بودیم !!
آخه چرا ؟!
ببخشید ذهنتو خسته کردم ـ
کاش نمی خوندی !
خوندم/
اَه...
همش شاید...شاید...
نمان زیر درخت کاج
تو نت رو نگفتم ک...اینجا بمون
اشتباه متوجه شدی رفیق
زخم عقل جراحتش تازه شد