قمار باز

آزادی بی بها نیست

قمار باز

آزادی بی بها نیست

نامه هایی به ملینا

مدام می کوشم چیزی بیان نشدنی را بیان کنم.چیزی توضیح ناپذیر را توضیح بدهم.از چیزی بگویم که در استخوان ها دارم،چیزی که فقط در استخوان ها تجربه پذیر است.چه بسا این چیز در اصل همان ترسی ست که گاهی درباره اش گفت و گو شد.ولی ترسی تسری یافته به همه چیز.ترس از بزگترین و کوچکترین،ترس،ترسی شدید از به زبان آوردن یک حرف.البته شاید این ترس فقط ترس نیست،شاید چیزی ست فراتر از هر چه که موجب ترس می شود. 

 

                                  کافکا 

 

+آهای کریس دی بورگ،تاریخ تو که خوندی!

نظرات 6 + ارسال نظر
الهام پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:01 ب.ظ http://delavary.blogfa.com

سلامی چو بوی خوش آشنایی
با یک مثنوی بروزم خوش حال میشم نظرتون رو بدونم

باران پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:15 ب.ظ http://man-baranam.blogfa.com/

به همه ی آنچه باید فکر کنم
فکر میکنم
و بجای همه ی آنهایی که فکر نمیکنند
می ترسم

و این ترس لعنتی هرگز مرا رها نمیکند ..........

اختر پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:17 ب.ظ http://www.chitaaa.blogfa.com


دون ژوان پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:51 ب.ظ

من تازگی ها زیاد میترسم.

تو جمعه 23 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:53 ب.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

این ترس ها رو به شدت دوست دارم.

پروشا دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ق.ظ

از ترس درون استخونا بگو کافکا
به کارم اید شب و روز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد