قمار باز

آزادی بی بها نیست

قمار باز

آزادی بی بها نیست

هنوز همون حالت َ م!

تو برگرد،

تازگی ِ نان ِ صبحانه هایت با من!

برف نشسته روی ِ سفیدی ِ گردن ِ تو


+برای ِ چند ساعت با هم بودیم...

جاده سرش را پایین انداخت و رفت،
انگار
تو را گُم کرده باشد
که ناپدید شد؛

بعله!

ما سی و چند سال است که نخندیده ایم!
جمعی پسته
با دهان های ِ بسته
روی ِ میز ِ بلندترین شب نشینی ِ زمین.
ما را خواهند شکست
ما را خواهند خورد
ما نخواهیم خندید
ما نخواهیم مُرد...
(ح.ر)