آسمان لاجوردی، باغچه سبز و گلهای روی تپه باز شده، نسیم آرامی بوی گلها را تا اینجا می
آورد
ولی چه فایده؟
من دیگر از چیزی نمیتوانم کیف بکنم، همه اینها برای شاعرها و بچه ها و کسانیکه تا آخر
عمرشان بچه می مانند خوبست!
با کوریون،دخو،دون ژوان،زنی که وجود ندارد،اختر و و و تا پاییز
نیستی دوست عزیز؟!.با خیانت از خودی است به روزم. البته به همراه کمی فیلتر : )
لطفا از ابزار فیل کشی استفاده فرمایین...:)
دیدی این مادربزرگ وسواسی ها رو که تا نوه نبیره هاشونو جمع نکنن دست به غذا نمی برن ؟ نگو ندیدم که فحش میدم!
شروع کن به نوشتن تا من باقی بچه ها رو جمع می کنم ..
تصدقت
من نباید بنویسم قبل از اینکه جوهر تو خشک بشه!از اولین نوشته ی پاییزیت که دلم می خواد باهاش زار بزنم!
سلام رفیق
من تازه خواندمتان
بیایید و بنویسید
دیگه باید بنویسم!
چه پاییز پر رنگی شد رفیق !!!
به رسم رفاقت و مهر
دستت طلا
مخصوصا اون نارنجیش که هنوز به چشم نیومده.دم دمای آبان که بشه خودشو میکشه بیرون.
نه داداشی شوخی نیست
من امسال پیش دانشگاهی ام بعدشم کنکور دارم
اینکه بهتره یه سال وبم بسته باشهــــــ
توی این مدت شاید بتونم بیام سر بزنمـــــــــ
توی وبلاگ قبلیت نمیدونم چرا نظر نمیذاشتم ؟؟
وبلاگ جدیدت رو هم خیلی دیر پیدا کردمــــــ
حیفـــــــــ
این ایدی یاهوی من.....
بایـــــــ
منم از روی سهل انگاری باشید یه سال دیگه بخونم!ولی هر چند وقت یه سر بزن.مثلا جای سینما رفتن بیا اپ کن!!
باران خانوم خوب منم کنکور دارم. دلیل نمی شه دوستامو تنها بذارم که!
****
پاییز شده ها. د دست بجنبون.
خوب اختر!جان مهم اینه که به یاد هم باشیم!!
یکم فرصت بده میارمش رو ورق!
ای بابا...
با بوی گل چه میتوان کرد؟!
پاییز واقعی اومد...
با بوی گل مستی کن.
حسین نوشتم یکم پاییز بنویس دیگه
بیا رفیق
امد
پاییز با غم آمد.
که این اشکها خون بهای عمر رفته من است.
به حرمت خیسی نگاهت تمام قد خبر دارم رفیق
فدایی داره این دل./
حسین بنویس خالی شه رفیق عزیز برادر داداش...
نوشتم داداش.الان وقت خالی شدن نیست!
استاد داشت درس میداد
داشت یه متن رو ترجمه می کرد:
بچه ها برای خندیدن به چیز های بزرگی احتیاج ندارند و چه بسا به چیزی احتیاج ندارند
گفتم: از بس دیوانه اند این بچه ها
بی تعارف کفت :
تو دیوونه ای که به اونا میگی دیوونه
شاید لازم است دیوانه باشیم تا بتوانیم از زندگی لذت ببریم