اخ که چقدر دلت می لرزه وقتی ویبره گوشیت پوستت و غافلگیر می کنه ..چقدر دلت میریزه تا گوشی رو از تو جیبت در بیاری ..چقدر تو دلت خدا خدا می کنی شماره ی اون باشه ... اخ حسین ..اخ حسین ...
رهای حسین
دوشنبه 16 آبانماه سال 1390 ساعت 04:48 ب.ظ
من اسم دوستم و همه کسم حسین بود..منو بی خبر گذاشت و رفت..الان ازدواج کرده.. پس من چی؟چرا چندسالشو بامن گذروند..اونو مهمون همه ی لحظه های خوبم کرده بودم..اما نموند..بایکی مثل من ازدواج کرده..می خوام برم از دختره بپرسم مگه فرق من و تو برای حسین چیه؟..
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
2سال صبر کردی. بازم صبر کن. بالاخره میاد. زنگ می زنه. فقط اگه اومد، دلشو نشکنی ها.
انتظار،نه برای یک آشنا که برای یک غریبه که دلتنگش هستی،هوای این دلتنگی مقدس را داشته باش!
راستی جناب!شما که از شما که رها می باشید انتظار داشتم حتما پست اخرم را بخوانید!
اصلاحیه جمله آخر:از شما که رها می باشید انتظار داشتم حتما پست اخرم را بخوانید!
نمی دونستم چشم براه شماره های ناشناسی رفیق
امید ...
آره واقعا کاشکی یکیشون تو بودی.
اگه یک درصدم احتمال میدادم تو باشی همه رو جواب میدادم...
دیگر شراب هم ره به حال خرابم نمی برد
کاشکی...
رسیدن به خیر حسین خان !
-
سال هاست دل بسته ام ، به ندایی از تو ...
-
مثل همیشه عالی بود رفیق
چرا...؟
کاش نگاهی که...
مخفیانه ...
نگاه میکرد..
تو بودی...
...
رفیق...
دمت گرم...
اِ ! منم یه چیزی شبیه این دارم بعدا پستش می کنم.
.
.
موفق باشی
غریبه آشنا ...
واقعا من الان نشستم دارم گریه می کنم...
بهت گفته بودم این جمله هات...دیوانه کنندست...بزرگ نمایی نمیکنم...دارم حسمو میگم...
بیخیال زهرا!
مگه حرفیم مونده؟؟
.
.
.
آره،سکوت و گریه ها ی ِ بی صدا
حسین ...
.
یه روزایی این نوشتت زمزمه ی ایام شده بود واسه من
.
.
نبود...
خوب ِ که الان هست
آقای حسین آقا
هی نشین مثل خلف محصورت بیانیه دادن
برو به بچه ها سر بزن تصدقت
کوریون خان؛سر ِ فرصت چشم!
کاشکی تمام این شماره های غریبه تو باشی
پشتِ کیوسک های ِ متفاوت ِ تلفُن.
اخ که چقدر دلت می لرزه وقتی ویبره گوشیت پوستت و غافلگیر می کنه ..چقدر دلت میریزه تا گوشی رو از تو جیبت در بیاری ..چقدر تو دلت خدا خدا می کنی شماره ی اون باشه ...
اخ حسین ..اخ حسین ...
سلام بانو!خوبی؟
رفیق منتظرم/.
این پست هم مرا دیوانه کرد انگار/چهارمین بازخوانی...
مرسی زهرا و ببخشید!
کاشِ محالیست ...
شاید،احتمال ِ محالی باشد؛
من اسم دوستم و همه کسم حسین بود..منو بی خبر گذاشت و رفت..الان ازدواج کرده..
پس من چی؟چرا چندسالشو بامن گذروند..اونو مهمون همه ی لحظه های خوبم کرده بودم..اما نموند..بایکی مثل من ازدواج کرده..می خوام برم از دختره بپرسم مگه فرق من و تو برای حسین چیه؟..