انگاری گیر کردم این ور فاز خودم.
دستی که دیگه به گه خوردن افتاده از بس
خورده تو سرش که این و ننویس.اون و ننویس.
باس تموم بشه این؛(بغض)این حس سرخوردگی.
لعنتی؛ولم کن.کلافتم!
من دل می کنم از دیدنت.
چون دلم نمی خواد
تا دوباره
دست تو دستش ببینم و
با غرور لعنتی تو چشمای کورم
خیره بشه و بگه:
من بردم؛
هم عشق تو
هم بازی و