آهسته تر گام بردار،
بگذار صدای ِ رفتنت را نشنوم...
موتور خوابم را خاموش می کنم
از تختم پیاده می شوم
از اتاق تا حیات را فاکتور بگیریم
پاهایم را می گذارم روی ِ حالت بارانی
دستهایم را تنظیم میکنم
یکی در جیب پالتویم
دیگری را عمود
چتر گرفته
بی حرکت
من-ربات شده ام
نام تو آشنا نیست،
وقتی حنجره ی ِ غریبه ای
می نوازدش؛
(ح.ر)
آنقدر کم شده ای
که خلوتم را به هم نمیزنی!