یه ضعیفه
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1390 ساعت 08:50 ب.ظ
فقط گاهی ؟؟؟بابا مرامتو ...خوبه فقط گاهی ما که همیشه ترس تو وجودمونه از واقعیت چون واقعیت همیشه به نفعه دنیاس نه به نفع ما می دونی که / نمی خواد بگی می دونم ... می دونم می دونی
سعی میکنم از قیدهایِ تاکیدی استفاده نکنم.اونم نه همیشه!
فقط گاهی ؟؟؟بابا مرامتو ...خوبه فقط گاهی
ما که همیشه ترس تو وجودمونه از واقعیت
چون واقعیت همیشه به نفعه دنیاس نه به نفع ما
می دونی که / نمی خواد بگی می دونم ... می دونم می دونی
سعی میکنم از قیدهایِ تاکیدی استفاده نکنم.اونم نه همیشه!
توفانها
در رقصِ عظیمِ تو
به شکوهمندی
نیلبکی مینوازند،
و ترانهی رگهایت
آفتابِ همیشه را طالع میکند.
بگذار چنان از خواب برآیم
که کوچههای شهر
حضورِ مرا دریابند.
دستانت آشتی است
و دوستانی که یاری میدهند
تا دشمنی
از یاد
برده شود.
نترس...
چَشم . . .
شاید خیلی تند رفتی. باید اهسته تر می رفتی. واقعیت هرچند زشت و کریه دیر یا زود آشکار می شد
واقعیت هایِ وقیح.
حسین رها و ترس؟
گاهی چیزایی هستن که تنِ سرو و بلرزونن.من که بیدی بیش نیستم.
خواه ناخواه باید باورشان کرد
گوری بابایِ دنیا.
ترسی نیست...
بفشار همه اش را!!
عشق یعنی،آی پیِ مشترک!
نظر خوبی بود البته در مورد منم صادقه...ممنون.
سپاس.
بودم حسین
حالم خوب نبود و چیزی نداشتم بگم فقط...
:(
آیکونِ سکوت بذار.
بزن در کونش ...
واقعیتو عرض می کنم
میخوامت!>
پس بیا فرار کنیم چون من یه فراری همیشگی هستم و مدام از واقعیت فرار می کنم
خودکشیِ غیر منطقی.
فقط واسه اولشه پسر ... ولی لامصب سخته سختــــــــــــــ
اولشم رد کردم شاید.ولی هنوز سخته.
چاره ای نیست باید لمسش کرد
شاید...
بذار واقعیت رو لمس کنند ...
آنان که نمی هراسند از درد.
بلاخره وقتی می خوای بات روراست باشه همین میشه دیگه... حسین من به این نتیجه رسیدم که وقتی درگیر یه رابطه ای بهتره بعضی چیزا رو اصلا ندونی...
با این حال
من واقعیت و به همه چیز شاید ترجیح میدم.
ته دلم خالی شد . . .
قصدم این نبود...
اگه به واقعیت دست بزنی دستت جوش می زنه .می خواره.باید کرم بزنی.کرم بزنی اونوقت باید خود ارضائی کنی. چون تنهایی.این یه واقعیته.
نمی فهمم!