دیگر هیچ کبریتی در این خانه روشن نمی شود،
هوای ِ تو که نباشد؛
به تو فکر می کند،
مردی که هیچ وقت تو را ندیده است!
تو بخواب،
پاسبانی می دهم
شب ِ چشمان ِ تو را؛