....نام شاعر در هیاهوی باد پیچید
(امیر سربی)
خوب است که مرثیه سرایی نکنید
با گریه ی ما گره گشایی نکنید
دست از سر این طایفه بردارید ،
آه … با دست اباالفضل (ع) گدایی نکنید !
تا دست به دامان ریا افتادند
بی وقفه به یاد شهدا افتادند
شوخی ، شوخی به شاخه ها سنگ زدند
جدی جدی پرنده ها افتادند
متاسفم برای نام هایی که در باد پیچید...
دو چندان غمگینم از دوش!
و لایک به اون شعر.
کارِ خوب ِ دوست شاعرم،آقای ِ سربی بود.
به جای تأسف من یکی غبطه خوردم
خوبه که همه ی عزیزا باهم بمیرن
لااقل من خوشم میاد
اون حرفتو منم قبول دارم
نظر ِ جالبی بود!
با بهار موافقم...
با تو هم!
ما هم هر دو با تو موافقیم!
آخ نرسد آن زمان که تصویر پازلِ هنر مبهم باقی بماند
آخ.
پسر شون :مجتبی بروسان زنده ست شاید متاسفانه !
کلافهای ، دیدم،من بی آنکه تو را بشناسم ، یک جایی که تو نمیدانی کجاست، با تو هم حسم....
سلام جناب آقای رها؛
تسلیت عرض میکنم خدمتتون این ایّام رو
درگذشت خانوادهی بروسان رو هم تسلیت عرض میکنم انشاالله قرین رحمت الهی باشند و بازماندگانشون صبور باشند.
سپاسگزارم بابت توجّه و لطفی که داشتید.
التماس دعا
[گل]
ممنونم جناب ِ نقیان عزیز.
چی میکشه اونی که از این خانواده مونده ... گاهی سکوت پر معنا تره ...
آیا این شخص را می شناسید؟
آیا از سرنوشت او اطلاعی دارید؟
آیا می دانید کجاست؟
آیا همچنان منتظر قسمت بعدی دیوانه خوانه هستید؟
پرسش ما این است "دکتر آژیدهاک کجاست؟"
...
منتظر پاسخ هستیم...از همین حالا!
شیرینی های زندگی واسه کدوم دهه ست؟یعنی دوران ما همش تلخه؟
اون موقع که بچه بودیم منتظر شیرینی های بزرگی...حالا که بزرگیم...آخ که تلخی این دنیا داره حالمو بد میکنه...
خدا ما رو هم به جمیع رفتگان بیفزاید
بعد من بخونم،به تو نامه می نویسم،ای عزیز ِ رفته از دست!
سه شنبه ی جمعه سان هم گذشت
عذاب کشیدم تا گذشت!
سلام
منو یادتون هست؟؟؟؟
چطور از یاد ببرم اون نامه رو،نوشته رو...
متاسفم رفیق..
دمت گرم...
میان همهمه باد...سکوت من جاریست...
salam aziz
webet zibast bishtar az un matalebet ghashange
poste akharetam jaleb v taasof bar bud
khoshal misham pishe manam biay
perfect
جاده هایی که شاعر نمی شناسند ...
عزرائیل عاشق شاعرهاست ... خدا رحمتشون کنه...
مینونم وبلاگتون رو تو لیست پیوندام بذارم؟
به کتابچه اسرار شعرها پیوستند
مرگ اما
شاعران را خوب می شناسد...
سکوت می کنم...
راس میگه زهرا...
جان کرفس برو اینجا توی نظر سنجی به توت فرنگی رای بده ببره....
http://www.radiobeeb.com/festival/zohre-ashur
شاید تا حدودی خوشایند باشه که هر سه با هم رفتند ..
گفتی سلمان .. چقدر دلم یک لیوان چای ِ داغ خواست با یک
کتاب ِ نه چندان قطور از سلمان و یک کنج ِ دنج ...!
تصدقت رفیق
قوم یهود بود و سراسر شلوغ بود / عیسی زبان گشود که لیلا دروغ بود
موسی عصای معجزه اش را غلاف کرد / دیشب خدا هم به ضعف خودش اعتراف کرد
دیگر خودم به جای خدا خالق توام / از این به بعد مثل خدا عاشق توام
گفتم تو لذتش شریکت کنم !!!
به به!لذت بردم محمود جان
البته کاملا بی ربط،خودت بگرد یه ربطی بهش بچسبون دیگه !
کجایی رفیق؟!
همین جاها...
کجایی پسر؟
حوالی ِ بودن!
یاد این شعر افتادم:
- شعر
اتفاقی ست
در زبان
تو
اتفاقی هستی
در شعر
اتفاقی نیست که شاعر
اتفاقی ست
در خلقت
(محمد علی بهمنی) -
یاد دوستان شاعرتون همیشه زنده ...