و البته اینکه این "همه" که گفتی به شعرهای خودت برمیگرده یا همون کسی که گفتی به فکر شعرهات نیست
جمله ت ابهام داشت
من اصلن حرفم این نیست!مثال ِ مزخرفی زدم البته.حق داری که سوال بپرسی،برات مبهم باشه.من حرفم عدم توجه بیشتر خواننده ها به شعر ِ،به کامنت های ِ نامربوط و پرت و پلا از کسایی که ازشون انتظار ِ بیشتری دارم...
آن کس که باید باشد همیشه هست...از ریسمان آسمان اگر دست بکشیی....زمین را که نگاه کنی...شاید کسی زیر درخت سیب به فکر شعر های تو باشد....هیچ کس نمیداند....هیچ کس
خوب گفتیش،شعر بی مخاطب نمی ماند خلاصه...ولی داستان ِ من چیز ِ دیگریست...
آسمان ریسمان می بافد تا تو گاهی آنرا با شب شعر کنی...
کسی به فکر شعر های تو هست کسی که پنهانتر تورا دوست دارد...
خودت ر ا بالا بگیر بلا مرد
مطمئنی؟!!
نه؛
یکی به فکر شعر های شما هست
تا کسی که باشد!
گاهی هزار نفر به فکرت هستند اما ...
نــِــــَــع !
من شعر رو زندگی میکنم،هر لحظه،همه جا.اصلن حرف ِ من چیز ِ دیگری است!
شعر گفتن از فراق است
از بی کسی است
از موحد به عشقی واحد
پس در قید و بند فکر کسی بودن
شاعرانه نیست
اینجا یک نفر می نویسد،آن هم رهاست!
حسین جان شعر آن است که خود بجوشد نه آن که شاعر بگوید!
پری رو دیدی دیگه؟
به قول ِ یک نفر،من باید شعر بشم،نه شاعر
پری؟!کی؟!
بستگی داره دلیل انکارت چی باشه؟
و البته اینکه این "همه" که گفتی به شعرهای خودت برمیگرده یا همون کسی که گفتی به فکر شعرهات نیست
جمله ت ابهام داشت
من اصلن حرفم این نیست!مثال ِ مزخرفی زدم البته.حق داری که سوال بپرسی،برات مبهم باشه.من حرفم عدم توجه بیشتر خواننده ها به شعر ِ،به کامنت های ِ نامربوط و پرت و پلا از کسایی که ازشون انتظار ِ بیشتری دارم...
آن کس که باید باشد همیشه هست...از ریسمان آسمان اگر دست بکشیی....زمین را که نگاه کنی...شاید کسی زیر درخت سیب به فکر شعر های تو باشد....هیچ کس نمیداند....هیچ کس
خوب گفتیش،شعر بی مخاطب نمی ماند خلاصه...ولی داستان ِ من چیز ِ دیگریست...
شعرامون آخه همدرد دلامونن! به جفتشونم هیشکی فک نمیکمه! شعرم نگیم، میمونه دل... تنهای تنها!
آخ گفتی قطره،همینه...همینه.
ما را در آمار نمی گنجانی رها؟
شما که جزو ِ گروه ِ اصلی هستی اصلن!
نُــــــــــچ!
از اونایی بگو که خودت توش گیر میکنی و به تهش نمیرسی...
من تو همیناش موندم،ی ِ نقد ِ خوب و دوس داشتنی،ی ِ حرف ِ حسابی.که من و از جا بپرونه...
شعر برای دله نه برای کس!
قبول...
شعر تورا چون نوری که از روزن میتراود می پندارم.قطعا به خاطر وسعت تاریکی کسی به فکر منبع نور نیست و همه به روزنه می اندیشند
مرسی ع.خ.مرسی
این هم میتونه باشه!
و کاش که شب های با تو ...
بی سحر بماند...
کاش بمیرد این
این شب لعنتی که سحر نمیشود..
+
زاهد شویم به گمانم
شاید که بهتر باشد...
بی همه گان به سر شود،بی تو هم به سر می شود!
مهم خودتی!
خودتم به فکر شعرات نیستی؟؟؟
.
.
.
دلم واسه آهنگ وبت تنگ شده.
نمیذاریش؟؟!!!
پرروام دیگه!!
نظر بعدیمو بعد از کامنت حاج کوریون میگم
اسمایلی آدم پررو ُ اینا
حاجی که این ورا پیداش نمیشه!
ممنون حسین عزیز، از حضورت...
تو شاعر باش
از این که هستی هم ..کمی بیشتر شاعر باش
من که از شعراتون لذت میبرم..شاید اون کسی همه کستونه که از بی توجهیش دلسرد شدین..
شاعر هم نخوای باشی بازم هستی!!
لعنتی این خیلی خوب بود !!
همچنان به کامنت قبلی پای بند اَم
با همین کامنت حرف ِ قبلی تو رد کردی!وقتی که کامنت گذاشتی...
دیوانه !!! تو دیوانه ای و دیوانگان شاعر،دست خودت نیست فدات شم
بنویس باز بنویس
شاعر که می شوی
خیال ِ تو یعنی حکومت دوست
باور کنید!