سلام داداش رفیق رها حسین خوب دم و بازدم می زنی پر و خالی می کنی خودتو از هوای عشق تو رهایی منم رها تو عاشقی منم هم عاشقم هم منتظر تازه کار نیستم وب جدید زدم می خوام از عشقم قلم بزنم لینکت گذاشتم دوس داشتی اگه از دوستات باشیم به اسم مریم من منتظر لینک بذار ما رو یا هر چی که خودت عشق کردی دادا ولی به لحن کلامت میاد ابجی باشی دورت بگردم
داداشی خستتم فدایی داری سخت می خوامت یا حق به ما سر بزن
وای...!

جز این هیچی ندارم ک بگم!
پس میدونی داستانو.../
یک شمع/ تو بیا قهوه تلخ و سیگار کملتم با من
گرفتار چی هستی؟ من باید بدونم خوب
یعنی می خوای شوهر کنی بچه؟
میخواد کنه،شوهر
نمیدونم جریان چیه !
شمع رو خاموش نمیکنم شمع به روشنائی ش زنده ست ...
شمع روشن نکرده فقط به درد ویترین خرازی میخوره!
ینی این جمله واقعا خیلی ارزشمند بود.
یهویی اومد تو ذهنم.وقتی داشتم میرفتم دستشویی...
شمعی ست که می سوزد و پروانه ندارد ، دکّی ..
پروفینشان هم تمامی ندارد!دکی...
خیلی خوب بود.
مرسی حسین....
مرسی از تو
چه راه خوبی برای امیدواری
و چه زیبا خاموش کردن شمع خاموش
۸آذر،یک شمع را روشن نکرده برایم خاموش کنید
این فوق العاده بود ...
تبریک میگم حسین
به تو و
به خودم
که جای تبریک هم داره
آخ که تبریکم بوی مرگ میده
میبینی چه تلخه؟
کادو نمیفرستی واسه این فرخنده
سلام
داداش رفیق رها حسین
خوب دم و بازدم می زنی
پر و خالی می کنی خودتو از هوای عشق
تو رهایی منم رها
تو عاشقی منم هم عاشقم هم منتظر
تازه کار نیستم وب جدید زدم می خوام از عشقم قلم بزنم
لینکت گذاشتم دوس داشتی اگه از دوستات باشیم به اسم مریم من منتظر لینک بذار ما رو یا هر چی که خودت عشق کردی دادا
ولی به لحن کلامت میاد ابجی باشی دورت بگردم
داداشی خستتم فدایی داری سخت
می خوامت
یا حق
به ما سر بزن
میام ببینم چه خبره!!
قضیه چیه؟کارت معروف چیه؟من کیم؟اینجا کجاس؟قضیه چیه؟
میگم بی خبری از من و ما/میگی نه
دلیل جنگ هفتاد و دو ملت
افسانه ی دیدن حقیقت بود
نه عذر ندیدن آن..
کجا بزارم این کامنتو....
میای میری ...میام ...بدون هیچ دعوتی...سر از اون میهمانی معروف در اووردم...چه سخت خاموش میشه رفیق...جلو اکسیژنو چه سخ میشه گرفت!
میام رفیق گلم.میام...
نا
تا به تا...
به یادتم
منظورت چی بود؟نگرفتم...
حسین آلبوم سال خون شاهین نجفی رو دانلود کن سریع/ عالیه...
همه درها را می بندم
تا بیاید و در بکوبد
من می خواهم لحظه ی آمدنش را در آغوش بگیرم
اونو که می دونم. خوب نمی خوای بگی نگو.
دستنوشته هاتون خیلی زیباهستن
خیلی به دلم نشست
خیلی....
اتفاقی با وبتون آشنا شدم
اما حال و هوای وبت خیلی قشنگه با یه غم خیلی شیرین.
موفق باشی و پایدار
جشن تلخیه که کارت دعوت داره...بهترین جشنا کارت لازم ندارن...
8 آذر،یک شمع را روشن نکرده برایم خاموش کنید!
قشنگ بود...
خستتم داداش رفیق حسین رها جون جونم
چی شده؟!؟!چیه؟!؟!اکیه؟!؟!
من کجام؟!تو کی هستی؟!؟!
کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/کیه؟؟؟؟؟؟؟؟
آخر نفهمیدم این هشت آذر مناسبتش برات چی بود !
کلی مناسبت داره به خدا/عروسیه دیگه
خب روشنش می کنیم
به یاد تو !
فقط باید باشی و زیر نور شمع ها ببینیم لبخندت را ...
اما من نمیدونم داستان رو!
سلام.
فوت میکنم برات حسین ٫ چون یه زمانی خاطره ای خوش از ۱۴ آذر خودم داشتم...
سهم من از تو دوریت تو لحظه های بی کسیم
قشنگی قسمت ماست که ما به هم نمی رسیم.......
آپمم.....
اگه دوس داشتی بخونش
یا حق
یک در میان درها را باز میکنم
نا امید نشوم از نیامدت!
هااااااان؟
من که مشخصه نگرفتم!
حالا چجوری قضیه رو بفهمم؟!
.
.
.
می خواهم همیشه خاموش باشم
به رسم رفاقت و مهر
کدام عید ! بابا تو دیگه چرااااااا !؟
همین عید قربان خودمان را عرض کردیم!مگه ما چیمونه؟؟