بهترین لباسامو پوشیدم.یه عطر تند که بوش دهن آدمو سرویس میکرد.سر و صورتمو با بهترین ژیلت ها زدم.افتر شیو خنک پشتش/یه کراوات مارک دار مشکی رنگ با طرح پر طاووس روش.جای اون عینک احمقانه لنزمو گذاشتم.عادت نداشتم بهش.کفشای رنگ عسلم که کلی باحاشون حال میکردم.خودش ازم خواسته بود برم.به صرف .../
نزدیکای تالار بودم که که حالم به هم خورد.شام نخورده بودم.رفتم سراغ یه دکه.دو پاکت سیگار گرفتم.نشستم یه گوشه کنار دیوار.پشت هم کام میگرفتم تا اون هوای لعنتی هوای من و بگیره.هوای بوی خوش سیگارمو با عطر تندمو.نای تو رفتن نداشتم.هواسم به نوشته های در و دیوار خیابون بود که گوشیم زنگ خورد.اولش شماره رو نشناختم.اخه صبحی وقتی تو صف نون بودم بی هوا پاکش کرده بودم.گذاشتم به حال خودش گوشیم و.ماشین عروس ی گوشه داشت بهم میخندید.پاشدم برم که دیدم دست تو دست یه آقایی سوار ماشین گل گلی شد.اخرین باری بود که شاید ببینمش.آخه میخوام از این شهر برم.برم به یه جای لعنتی و ساکت که رو نقشه سر کلاس جغرافی نشه پیداش کرد.یجا که آمار طلاق و ازدواجشو تو اخبار هی نگن.یجا که کسی کشفش نکرده باشه.یجا که اخبار هواشناسی نداشته باشه.یجا رو همین کره خاکی.زیر خاک...
بد میسوزونه این دردت ...حال خوشی نداریم نه من نه تو نه ادمای سر کوچه...نمیدونم چی بگم...منم روزای بدی دارم...بی اعتقاد به عشق ...دیگر عشق ها رو به زوال نیستند بلکه خود زوالند...چنبار نوشته تو خوندم...ژارادوکس تلخیه بین پاراگرافات
آره،منم دلم گرفته مثل آدمای سر کوچه.دکه سر کوچه رو پلمپ کردن گویا!
فقط دلم گرفت خیلی...
سلام
به حرمت اسمت،هیس!
حسین منم خرابم/ حس بدیه/ ته درد/
آخ که لامصب می سوزونه این عاشقیت لجن مال.
دیگه نمیخوام چیزی از این حس بشنوم!
اگه ناراحت نمی شی عالی بود.
جدی میفرمایید!
غم گرفت سراپا مو رفیق!
بد موقعیتیه!
بد...
بد تر از اینم میشه،اینو همین دیشب فهمیدم..
تو رفتی ، می روی جایز نیست ..
با هم رفتیم!یادت نیست داداش؟
برو ته ته زمین....
اونجا حتی صدای نفس هاتم تو تاریکی گم میشه...
نفسی دیگه نیست که بخواد یه چیزی بشه!
اگر در بهشت سیگار کشیدن ممنوع باشد،به آن جا نخواهم رفت.
مارک تواین
فقط با همون یه تیکت حال کردم
میبینی سیگار توی غم و شادی کمک آدمه
خوش بحالت رفیق
راستی گفته بودی من تو رو یاد خودت می اندازم
مگه تو هنوزم قمار میکنی؟
منظورم اسمم بود،البته گاهی تخته و مستی!قمار نمینامندش//
حسین جان! سیگارتیم رفیق!
لاجرم رسم زمانه این است! یکی رفتنی و دیگری سوختنی
چه حرفی زد این وقت روز
اعصابمو ریخت به هم
سیگار لازم شدم...
بزن بیرون تا سوپری نبسته...
امروز شروع شده است بی آنکه من بخواهم
حتی حس لامسه از دستم گریخته!
بیا و بخوان این پست مرا رفیق
به رسم رفاقت و مهر
آمدم و خواندم به رسم عاشقیت تیر باران شده.
چیزی که باید میکشیدیم کشیدیم
هنوز نفهمیدی این یه رسمه/یه اصله؟ ها؟ نفهمیدی؟چرا نمیخوای تمومش کنی؟چرا؟
دیگه هیچکس اهمیت نمیده.میبینی؟منوتو اینطوری/اونوقت...
آخ که چقدر زجر کشیدم
کاش میمردم حسین
آروم...آروم...اینجا نه!میام ببینم چی شده دوباره تو را//
بد تر از این؟
آن دیگر چیست؟
:(
تو نمی دونی دخو رفت؟
اختر!؟
نه
حس لامسه؟
دو سه خط آخرت آرزوست .
- هرچند که با درک شرایط ، به شخصه ترجیح می دهم ، این 2-3 خط ، 2-3 خط پایانی این نوشته نبودند .
بر جوانان عیب است!نیست>؟
من دیگه هیچی یادم نیست ..
-
تصدقت
ممد(ع)آلزایمر گرفته اند!
و رفتن حرف نو و تازه ام بود
دستهای پدر اندازه ام بود
امروز روز مرگ آفرودیت بود ٬ عشق نحسش را همراه با ته مانده ای نفرت
به سیخ می کشد .. می سوزد ٬ عشق تو سیاوش نیست.. رنگ جنون به در و دیوار
می پاشد ٬ از ترس دارای قصه یارش را دار زد .. دستانش خونابه را قرمز می کند ..
نه ٬ شرمسار مباش این راستی خم شدنی نیست ! ...
مرسی بابت حضورت،بابت قلمت...
دلم تنها بود
تنها ماند
اما این دیگر من نیستم که اجازه بدهم بمیرد
دلم هنوز م
را دارد
بگم چی بشی تو.
یه روز خوش هم که داشته باشیم تو اشک در میاری با این پستات.
دلم واسه نوشتن تنگ شده.
لطفا مزاحم نشوید!
تصدقت حسین عزیز ..