سلام بر دوست. اتفاق خوبی بود که همزمان تشریف آوردید. ممنونم. هنوز راز سه گانی در برابر هایکو گشوده نشده است. خیلی تفاوت دارند و ضمنا سه گانی کاملا ایرانی است. فعلا در مرحله بیان فرمها هستیم. مطالب وبلاگ سه گانی را (آدرسش در پیوندهای روزانه من هست) مطالعه بقرمایید. پاینده باشید. گل.
شاید باور نداشت تو عقاب متولد شدی .......نه خروس! اون مث یه خروس به دنیا نگاه میکرد از پایین به بالا!ولی تو عقابی جای تو اون بالا هاست.پس خیلی بیشتر از اینها بفهم!
دیوانه های عزیز، از شما دعوت می شود تا به مناسبت دومین سالروز تولد دیوانه خانه ی شماره ی 5، و به پاس قدر دانی از زحمات "دکتر آژیدهاک" در این دو سال، در جشن دیوانه ها شرکت نمایید ...
"باشد که دوباره کنار ِ هم باشیم"
زمان برگزاری: 4ام ِ تیرماهِ سال ِِ 1391 خورشیدی [گل]
من زنده شدم نسبتا بقیه هم کمابیش زنده ن همینا خودش کلی خوبه وسط این روای بد... نه؟ این پست اخیرت هم که واقعا دردیه فهمیدن مست کردم به فراموشی بار هستی...
دیدار اخر اخرین نگاه من پیچیده در نگاه تو من غرق می شوم تو پیدا می شوی و قلب من لابه لای موهای تو جان میدهد تو در انتهای بارش اشکهای من از نگاهم بیرون میروی اینگونه تو ارام می شوی من آشفته تر تو آزاد من عاشق تر
++++++++++++ قدر خودت را دانستی چه نسیبت شد من هیچ شاید تو همه دنیای تنهایی
سلام بر دوست.
اتفاق خوبی بود که همزمان تشریف آوردید. ممنونم.
هنوز راز سه گانی در برابر هایکو گشوده نشده است. خیلی تفاوت دارند و ضمنا سه گانی کاملا ایرانی است. فعلا در مرحله بیان فرمها هستیم. مطالب وبلاگ سه گانی را (آدرسش در پیوندهای روزانه من هست) مطالعه بقرمایید.
پاینده باشید. گل.
سپاسسسسسسسسسس.گل.
قشنگ می نویسی!
باید بیشتر فهمید... تا بتونیم لذتهارو بیشتر ببریم!
شاید باور نداشت تو عقاب متولد شدی .......نه خروس! اون مث یه خروس به دنیا نگاه میکرد از پایین به بالا!ولی تو عقابی جای تو اون بالا هاست.پس خیلی بیشتر از اینها بفهم!
مرسی رفیق لطف داری
خوشحال شدم سر زدی
یکی میگفت فلانی اونقدر نمیدونه که بترسه...موهبت بلاهت از افضل لذات است.
آره نمی ارزه!
می ارزه حسین
نمیدونم !
سلام
بعداز مدت ها با شعری تازه به روزم
ممنون میشم از نظر شما استفاده کنم
سلام دوست عزیز.. خواندم . موجز و پر مغز ... سلام یعنی خداحافظ
قد خودمون بفهیم
آره
ولی من به اینم رسیدم که اگه کمتر هم حتی بفهمیم لذت بیشتری می بریم
حتی از حد خودمون
قد خودم...
قدم فهمم کوتاس
کاش زندگیمم قد ِ فهمم باشه
امیدوارم از نگفتنت پشیمون نشی
سلام :)
آدمهای قدبلند همیشه در عذابند
میگفتی . . . آدم رو دلش میمونه!
بگو این زندگی مفت نمی ارزه...
اوهوم.....
اصن لذت نیس...
یه روزمرگی ساده که داریم بهش رنگ و لعاب ارزو میدیم!
می ارزه...توی این وانفسا........حتی لذت تخلیه ی شیکم...باور کن..
اگه قرارباشه قد خودت بفهمی .. یه دنیا می ارزه رفیق
"فراموش نکنیم دیوانه ایم"
دیوانه های عزیز، از شما دعوت می شود تا به مناسبت دومین سالروز تولد دیوانه خانه ی شماره ی 5، و به پاس قدر دانی از زحمات "دکتر آژیدهاک" در این دو سال، در جشن دیوانه ها شرکت نمایید ...
"باشد که دوباره کنار ِ هم باشیم"
زمان برگزاری: 4ام ِ تیرماهِ سال ِِ 1391 خورشیدی [گل]
چرا نگفتی؟
اصلا ما چرا جایی که باید حرف بزنیم حرف نمی زنیم؟!
خیلی چیزای دیگه ام ندازه
دوس دارم نظرتو راجع به اخرین مطلبم بدونم.نمیدونم میتونم بهش بگم شعر یا نه؟ممنون میشم!
لعنت به توهای مهربان
لعنت به اوهای دوست داشتنی
.
.
.
همه شان برای شما
دیگر نایی برای نارو خوردن ندارم!
برای لذت بردن از زنگی کافیست کمی احمق باشید
شاید...!
حسین بیش از همه آن جمله ی بالای وبلاگت را می پسندم
آزادی بی بها نیست
حقا که نیست بهایش سنگین است سنگین
من زنده شدم نسبتا
بقیه هم کمابیش زنده ن
همینا خودش کلی خوبه
وسط این روای بد...
نه؟
این پست اخیرت هم که
واقعا دردیه فهمیدن
مست کردم به فراموشی بار هستی...
دیدار اخر
اخرین نگاه من
پیچیده در نگاه تو
من غرق می شوم
تو پیدا می شوی
و قلب من
لابه لای موهای تو
جان میدهد
تو
در انتهای بارش اشکهای من از نگاهم بیرون میروی
اینگونه
تو
ارام می شوی
من آشفته تر
تو آزاد
من عاشق تر
++++++++++++
قدر خودت را دانستی
چه نسیبت شد
من هیچ
شاید تو
همه دنیای تنهایی
وی آن شیشه تبدار تو را " ها " کردم
اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم
حرف با برف زدم سوززمستانی را
با بخار نفسم وصل به گرما کردم
شیشه بد جور دلش ابری و بارانی شد
شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم
عرق سردی به پیشانی آن شیشه نشست
تا به امید ورود تو دهان وا کردم
در هوای نفسم گم شده بودی ای عشق
با سرانگشت تو را گشتم و پیدا کردم
با سرانگشت کشیدم به دلش عکس تو را
عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم
و به عشق تو فرآیند تنفس را هم
جذب اکسیژن چشمان تو معنا کردم
باز با بازدمی اسم تو بر شیشه نشست
من دمم را به امید تو مسیحا کردم
پنجره دفترم امروز شد و شیشه غزل
و من امروز براین شیشه تو را " ها " کردم
آن قدر آه کشیدم که تو این شعر شدی
جای هر واژه ، نفس پشت نفس جا کردم
شعر خوبی بود!
خوب کردی نگفتی...