در سوگ خودکشی دختر همسایه
گنجشک ها کوچه را روی ِ سرشان گرفته اند
او مرد و مردمان این خانه
امسال به جای ِ سبزه ماتم گرفته اند
من توی ِ ایوان نشُسته مان هستم
آن ها به اشک،قصد ِ شُستن گرفته اند
هیچ کس نخواهد از سفر برگشت
آن ها برای ِ که بلیت برگشت گرفته اند؟!
کلا دروغ بود هر چه گفتم و!
این واژه ها مرا به هذیان گرفته اند
شک نکن واژه ها چیزی نیستند جز هذیان شادی ها و دردهایمان
عالی بود.....
کاش یکی بیلیط برگشت دست من بده به تاریخ فردا.....
رفتنم آرزوست....
شاید اون دختر همسایه فردای منه....
و هیچ شده ایم در میان این بلیط های رفت و برگشت...زندگی هذیانی فریبنده است....سفر باید کرد...
بلیط برگشت...عالی بود.
سال نو ت فراوان مبارک...
این واژه ها تورا....
رفت و برگشت با یک بلیت
هر جور که باشید اینجا را دوست میدارم رفیق
سرگیجه داری حسین!
من حالم خوب ِ،اینجا بلاگ اسکای،آی لاو یو-قمارباز
دروغ قرض میکنم از واژه ها...
"این واژه ها مرا به هذیان گرفته اند..."
سیاه تر از اعماق افریقایی حتا
هذیان واژه هایت هم به دل می نشیند رفیق ...
پیشاپیش عیدتون مبارک
سال خوبی داشته باشی .
ممنون حسین عزیز
لذت بردم
سال سبزی داشته باشی...
ممنون خانم اختصاری.حضور ِ شما،اینجا.واقعا خوشحالم کرد و میگم که خوشحالم کرد.با تمام ِ غرورم...
اب بیاورید.... این تب مرا تا صبح مجال آرامش نمیدهد....
آب بیاورید این هذیان های تب دار مرا تا اوچ عصیان خواهد برد...
سال نو مبارک رهای عزیز
:)
چه حس تلخی...
به جز بیت آخر خیلی قشنگ بود