بذار مرور کنم آخرین باری که دیدمت.من اعتراض داشتم به آشفتگی ِ موهای ِ تو،و فقط سکوت کرده بودم.و فقط با سکوت یکی یکی خیابونا رو به ته می رسوندم.تو پشت ِ سر ِ من نفس نفس میزدی و من به روی ِ خودم نمی آوردم که دلم میخواد
تو دست ِ من و میگرفتی و من به روی ِ خودم نمی اوردم که من
تو میگفتی حسین و من کر شده بودم.زیر ِ پُل ِ هوایی بود که تنهات گذاشتم،یا تنهام گذاشتی.دنبال ِ مقصر نمی گردم.سیگارمو در آوردم و آتیش زدم.چند قدمی نرفته بودم که برگشتم ولی تو در کار نبودی.پُل هوایی و تلو تلو خوردم تا تهش.باز تو نبودی.بالای ِ سرمو نگاه کردم،باز تو نبودی.به سیگارم نگاه کردم.تو نبودی.حتا وقت ِ رفتن تو چشم ِ هم نگاه نکردیم ولی میدونم مثل همیشه بودیم.
بقیه ش واسه وقتی که از روی ِ تخت ِ بیمارستان بلند شدی،برگشتی خونتون،من آروم گرفتم.
بعد از تو من میمانم
و
خاطراتی که هیچوقت با تو نداشتم !
خاطراتی دونفره با خودم تنها !
بعد از تو ...
برای خواب سراغ دیازپام میروم
صبحها زود از خواب بیدار میشوم
و ...
برای صبحانه چای دم نمیکنم
بعد از تو خودم را هم فراموش میکنم ...
من ... دلم ... « تو » می خواهد
رضا نمازی
شت
:|
اینکه زندگی برات یه قصه جاودانست هی منو میکشونه اینجا؟فقط نفهمیدم کلا چی میخوای از دنیا!
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده ست
دل سودا زده از غصه دو نیم افتاده ست
-<@
تلخ...
سلام حسین جان... تلخ و گزندهی روح نوشتی...
گاهی پکهایی چنان عمیق به سیگارم میزنم که اندکی بفهمد چگونه میسوزم و خاکستر میشوم.
اوه اوه / جنایی رومانتیک ترسناک کاراگاهی ...
؟؟؟؟
سیگار،پل،آشفتگی مو،سکوت،خیابونای آشنای غریب،بیمارستان،خونه، آروم گرفتم؟ نه نگرفتم!
مرا پک زدی!!