از در ، پنجره
از دودکش ِ بخاری
از هر جا که توانستی طلوع کُن
سیل ِ این باران
دارد مرا در قعر ِ این تنهایی
ته
نشین
می کُند
در او ....
ته کشیده ام! هم بزن این فنجان خالی را بعد سر بکش!
ته نشین شدن بهتر از با سیل غرق شدن است...
و تو آبرُفت حاصلخیزی خواهی شد...
غروبم را نظا ره گر باش...وقتی که به پایان این هستی نزدیکم...!می دانم این روزها ، روزهای آخر عمر من است...!آخر قلبم این را می گوید...!فقط نمی دانم چرا ترمز ماشین ها به خوبی کار می کند...!
حرف هایم را هم زدم...!آخر، ته نشین شده بود...!
لامصب...
طلوع کرده ای....همان شب که قد کشیدم.
برای روزهای نبودنت مه را بیشتر از باران دوست دارمباران دلتنگم می کند ولی مه یک نوع تعلیق در فضاستمثل تردید بین بودن و نبودنمی توانم چشم بدوزم به جاده سفیدی که هر لحظه آمدنت را انتظار می کشد
طلوع کن لعنتی!
ته نشین؟!سیل!یه پارادوکس!
رسوب کن ...شاید سنگ شوی...شاید ماندنی شوی...
...دارد مرا میکندته نشین
بسه حسین چرا انقدر خودتو زجر میدی آخهشعرات همه چیو دارن لو میدن
مرسی برا تبریکاخنده های همه آرزوهای من اندتو بخند تا گوشه ایش برآورده بشهغصه نخور باشه؟
ته نشین؟
در او ....
ته کشیده ام! هم بزن این فنجان خالی را بعد سر بکش!
ته نشین شدن بهتر از با سیل غرق شدن است...
و تو آبرُفت حاصلخیزی خواهی شد...
غروبم را نظا ره گر باش...
وقتی که به پایان این هستی نزدیکم...!
می دانم این روزها ، روزهای آخر عمر من است...!
آخر قلبم این را می گوید...!
فقط نمی دانم چرا ترمز ماشین ها به خوبی کار می کند...!
حرف هایم را هم زدم...!
آخر، ته نشین شده بود...!
لامصب...
طلوع کرده ای....همان شب که قد کشیدم.
برای روزهای نبودنت مه را بیشتر از باران دوست دارم
باران دلتنگم می کند
ولی مه یک نوع تعلیق در فضاست
مثل تردید بین بودن و نبودن
می توانم چشم بدوزم به جاده سفیدی که هر لحظه آمدنت را انتظار می کشد
طلوع کن لعنتی!
ته نشین؟!سیل!
یه پارادوکس!
رسوب کن ...شاید سنگ شوی...شاید ماندنی شوی...
...دارد مرا میکند
ته نشین
بسه حسین چرا انقدر خودتو زجر میدی آخه
شعرات همه چیو دارن لو میدن
مرسی برا تبریکا
خنده های همه آرزوهای من اند
تو بخند تا گوشه ایش برآورده بشه
غصه نخور باشه؟
ته نشین؟