پُل داشت
دریاچه ای که ما را کنار ِ هم نشان می داد!
دیوار بود دیوار همان جا که ما کنار هم نشستیم
بعضی وقتها انگار همه چیز مهیاست برای رسیدناما...
روی ویترین لب هایش نوشته بود خاموشو در آخرین کارناوال شب با ماسکی که فقط بلد بود بخندددوش به دوش باران والس میرقصید...
ما نداشتیم...
مال من که اون پلم نیست
پل داشت...
سلام...جالب بود [گل][گل][گل]
الحمدلله دریاچه با چه ای که پشتش امده معلوم است سر و ته دارد! نگران نباش....حالا اصلا مگه نگرانی؟!!!
خیلی قشنگ بود حسین
پل راست می گفت...گور پدر دریاچه...
آن بیابانی که من در آن گم شده بودم همآهو داشت !مشکل اینجاست داشت ! ندارد !
دیوار بود
دیوار همان جا که ما کنار هم نشستیم
بعضی وقتها انگار همه چیز مهیاست برای رسیدن
اما...
روی ویترین لب هایش نوشته بود خاموش
و در آخرین کارناوال شب
با ماسکی که فقط بلد بود بخندد
دوش به دوش باران والس میرقصید...
ما نداشتیم...
مال من که اون پلم نیست
پل داشت...
سلام...
جالب بود
[گل][گل][گل]
الحمدلله دریاچه با چه ای که پشتش امده معلوم است سر و ته دارد! نگران نباش....
حالا اصلا مگه نگرانی؟!!!
خیلی قشنگ بود حسین
پل راست می گفت...
گور پدر دریاچه...
آن بیابانی که من در آن گم شده بودم هم
آهو داشت !
مشکل اینجاست داشت ! ندارد !