پا نمی کوبم روی زمین تار رسیدن به آب شرکت زمزم یا کشفِ گنجِ فلان پادشاهِ قرنِ مرده قارون،شاه،رهبر حتا... پا نمی کوبم رویِ زمین تا بارانی تصمیم به ریختن بگیردیا مثلا جنگل ها، دیگر کتاب و کتابخانه نشوند برای این هم نیست_ که تورم فلان قدر درصد است! باور کن فقط یک دانه از آزادی هایِ پشتِ ویترین را می خواهم
سینه را درد دیر پیوندی است راز دیرین نگفته ام چندی است بغضی از دیر در گلو دارم گفتن رازی آرزو دارم های , آزادی _ ای دروغ بزرگ ... (دیالوگی در فیلم :سیمای زنی در دوردست) میشه منم به تو بگم آفرین؟!
الان که دو باره خوندم فرق کرد...توحق انتخاب میخوای در حد حضرت موسی خب برادر اون فقط با پول بدست میاد پشت ویترینو اگه خونم بدی بت نمیدن به وا...تف به روزگار و قوانین خورنده روحش.منم بارها پشت ویترینا رو خیره میشم...باس بترسن از وقتی که من دسم از دسم در بره بره سمت حلق حقم
باید تعریف کنم الان آیا ؟
( اسمایلی آدم پررو )
-------
باور کن ، فقط یک دانه از آزادی های پشت ویترین را
میخواهم
خیلی قشنگ بود ، خیلی
بچه ها بچه ها،این حسین آقا رفیق ِ منه!
با تو ای آزادی ؛ ای والا کلام ....
سپاسگذار لطف حضورت دوست..
مرسی.
اشیای پشت ویترین تزئینیه نه فروشی،جانم.
خیلی پیچیده بود
آره!
فقط یک دانه..
مرسی حسین.حسین با رها شروع شد.بذار رها بمونه..
چشم؛
آه اگر آزادی سرودی میخواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای . . .
مرسی هانیه
سینه را درد دیر پیوندی است
راز دیرین نگفته ام چندی است
بغضی از دیر در گلو دارم
گفتن رازی آرزو دارم
های , آزادی _ ای دروغ بزرگ ...
(دیالوگی در فیلم :سیمای زنی در دوردست)
میشه منم به تو بگم آفرین؟!
تو هم بگو آفرین؛
:)
آزادی پشت ویترین ها گرانند
پول پدر و صرفه جویی مادر و گریه های تو هم بس نیست
گاهی قیمت جانت تمام می شود
...
سلوم الیکوم.
از بلگت خوشم اومده....اگه حوصله کردی یه کوچولو سری بم بزن و برا تبادل لینک خبرم کن.
عزت زیاد
منم گاهی،گاهی که خیلی خسته می شوم خواهان این بی قیدی می شوم،و فقط یکی از اون پشت ویترینی هارو میخوام!
همیشه خواهان ِ این بی قیدی باش!
فوق العاده به من اون روز میگفتی خوب مینویسی این مال زمانی بود که میومدم شعراتو میخوندم که باعث هم فازی میشد بازم بنویس
انگار فراموش...
کردی که ما...
در ایران...
زندگی مینماییم...
رفیق..
بابا دمت گرم...
کیف کردم .
تمامی الفاظ جهان را دراختیار داشتیم وآن نگفتیم....
چرا خبرم نکردی حسین برای این ؟
حسین من هیچی نفهمدیم ازش...خیالت راحت...
حسرت همون یه دانه همیشگی شده
سلام وبلاگتون ساده اما تو دل بروست
خوشحال میشم به من هم سربزنید ونظرتون رو درباره ی ولاگم بدید
حسین بگذر، اگه نگذری، خودش نمی گذره.
از چی بگذرم اختر!
مرثیه ای برایش:به روزم
ناراختم ...وقتی ناراحتی درسم نمیشه خوند
ناراحت واسه چی؟!
خسته نباشی رهاجان.
نمیدونم
شاید ما خودمون اینو خواستیم
الان که دو باره خوندم فرق کرد...توحق انتخاب میخوای در حد حضرت موسی خب برادر اون فقط با پول بدست میاد پشت ویترینو اگه خونم بدی بت نمیدن به وا...تف به روزگار و قوانین خورنده روحش.منم بارها پشت ویترینا رو خیره میشم...باس بترسن از وقتی که من دسم از دسم در بره بره سمت حلق حقم
باز دم از آزادی زدی؟!!! خونت مباح میشه ها!
آزادی کیمیاست جانان . نایابه. گیر نمیاد .اونایی که پشت ویترینه قلابیه..گول نخور...راستی لینک شدی و باعث افتخار منه ...
اگر داروغه دستش را ز حلقومم جدا میکرد
فریاد میزدم :
آزادی ... آزادی .... آزادی