تو باید برگردی
باید برگردی
و با من پرواز کنی
باید برگردی
و زندگی دوباره ات را با من آغاز کنی.
تو باید برگردی
و با دست های من
پنجره ی صبحِ اتاقت را باز کنی.
چشمهایت را هم
فقط برای دیدنِ من
باز کنی.
برای بوسیدنت،
برای لبهای من ناز کنی.
تو باید برگردی
این یک تمناست.
تو داری دیوونه می شی من می دونم :>
از شعر های اجتماعی اومدی اشقانه احساس میکنم این شعر از عمق وجودت هست
همه چی از عمق میاد/
او بر نمیگرده
با تو پرواز نمیکنه
اون به زندگیش ادامه میده و دوباره آغازش نمیکنه
او هرگز با دست های تو پنجره صبح اتاقش رو باز نمیکنه
او چشمهاش رو برای دیدن دیگری باز میکنه
او یرای لبهای دیگری ناز میکنه
او بر نمیگرده حسین
حتی اگه تو تمنا کنی...این یه حقیقته که اون بر نمیگرده حسین...
من یه احمقم.
اینقد باید باید نکن لج میکنه هاااااااااااا
سر از تنش جدا میکنم.
دیگر نه امد به برگشتت دارم
نه امید به پرواز با تو...
بگذار عادت کنم به تنهایی خزیدن ...
نمیگذاری تو حتی وقتی نیستی با یادت مرا به پرواز مجبور میکنی...
بگذار عادت کنم لعنتی...
اینم یه تمنّاست!؟
نوستالژیک بود برام.../
حتی واسه خودم.
Day after day, love turns grey
like the skin of a dying man
And night after night
we pretend it's allright
But I have grown older
And you have grown colder
and nothing is very much fun anymore...
نمی دونم چرا یاد این آهنک افتادم ...
ای کاش ...
دست و پا شکسته فهمیدم!یعنی یارو سردتر میشه و اینا.
آره لیلو،ای کاش.
اون به باید های تو میخنده پسر!
.
.
.
اون به تموم باید های من،ایمان داره.
اگر برنگشت تو برگرد
تو که میدونی.جاده من یه طرفست.
صداتو اگه بشنوه میاد
صدام و میشنوه،صداشو میشنوم.بینمون دیواره.
چقدر کامنت "تو" تلخ بود ولی واقعیته حسین اون دیگه نمیاد!
تلخیهِ شیرین.
در دلم آرزوی آمدنت میمیرد
رفته ای اینک اما آیا
باز بر میگردی
چه تمنای محالی دارم
خنده ام میگیرد ! . . .
" نوشته ی زیبایی بود حسین جان . تمنایی که با باید همراه میشه یعنی اوج خواستنه "
نهایت خواسته هام!شاید.
بیشتر به یه دستور شبیه بود. اگر من مخاطب این جملات باشم بر نمی گردم
حالا که شما مخاطب نیستی،ولی فحش و میتونی به من بدی!راحت باش.
بر که نمی گشتم هیچ یه فحشی هم بهش می دادم
مثل فیلم قرمز ...
مرز بین عشق و خودخواهیه مردِ
تهشم جنونِ.
عاشقیا
جرم که نیست!
داری ماهیت خودتو رو میکنی حسین
ماهیت من تنها با حضور این تویِ تو قصه هویدا میشه.
وقتی کار از کار میگذره داد میزنیم برای موندنش. برای بودنش.
داد نزن که کار از کار نگذره. حسین رها...
17 ماهِ،کار از کار گذشته!
با احترام لینک شدی
سپاس فراوان.
قشنگ بود... خط آخرش چه به عمد چه غیر عمد تمام آهنگ خطوط دیگه رو به هم می ریزه...
جالبه!برعکس همیشگی ها
نمی خواد به حسام بگی
من سروش هیچکسو تصور می کردم تو خیلی بهتر از هیچکسی!
یه دستور بود با حالت عجز و ناتوانی.
من،حسام.نمیشناسیم هم و !
سلام حسین جان من امروز باز اومدم نت..یه کاری داشتم.
مرسی از لطفت حسین عزیز
خودم اینا سه تارو دوست دارم:
شیمی میخوانم
و فکر میکنم
به اسید چشمهایت
که مرا در خود حل کرد...
هیچ چیز در این قصه عادلانه نیست
تب نمیکنی
اما
میمیرم...
گوش میکنم
به صدای نفس کشیدنم
تا مطمئن شوم
که هنوز
زنده ام...
حسین عزیز مرسی از لطفت...واقعا خوشحالم کردی
زیاد...
فعلا...
بازم ممنون
مرسی نازنین.
تو که تمنا میکنی برا چی حالا سر از تنش می خوا ی جدا کنی؟
آخه این دوست داشتنههههههههههههههههههه؟؟؟!!!!!!!
حسییییییییییییییییین!!!!!!!!!!!!
شوخی کردم باهاش.
چه تمنای زیبایست..
باسلام.
سلام.
باید
باید
باید
پس خواسته مقبل چی
تو بفهمش
همین
خودش کنارت خواهد بود
بی تمنا
حتی یک روح
این باید ها،تمناست رفیق.در اوج خودخواهی،شکست و ذلت.
تمنا کن حسین . . . اون خوب می فهمه
اون باور داره.
ولی دوس دارم عاشقی نوشت می ذاری
واسه همیناس که میام بلاگت هنوز دیگه وگرنه ما بقیه ش نمی چسبیم / یعنی حوصلشو نداریم
از عاشقایی مثه تو خوشم میاد هر چن که به اقتضای سنته که واسه این / این حرفو می گم که وقتی یه ۶ / ۷ سال دیگه بشه شاید عشق بشه نفرت / نفرت از همه چی
کاش اون می تونست ماله تو باشه / کاش
7 سال گذشت!تو 7 سال دیگم بیای من همینجوری ام.
زیر یادداشتت توی مرچ یادداشت گذاشتم! یو هو
راحت باش.
اوج نگیر پسرم!
پسرم اوج نگیر!
الان میدونم چجوری شدی!
دیوارو دوس ندارم دلم میخواد لهش کنم هر چی دیواره مخصوصا باغ مردم...دلم باغ میخواد
باغ خوبه!
قوانین نرم و نازکی وضع می کنی ! فکر کنم همه قانون شکن میشن اینجوری .
این قانون شاید نباشه اصلا!
هستی هفت سال دیگه من بیام / پس میام
بادا باد /
هستم،هستم ،هستم.
حسین حالت خوب نیستا .. کلهم دعوا داری یا اینکه کلا رو نقطه ی تاکیدی ؟؟؟
هر سه تاش!
امید همیشه خوب نیست