آرام-بوی تمام گلها و درختان باران خورده شهرم را ضبط کردم.بوی خواب آلودگی نفرت انگیز ِچراغ قرمز های طولانی-بوی حشیش پخش شده از لای درز در همسایه که ماراتن وار تمام ساختمان را آغشته می کند-بوی سالخوردگی یک نیمکت دو نفره،وسط پارک حاشیه شهر-بوی تن لخت یک پسر،وقتی تنها در خانه!بوی دستان سرد دختر و پسری که از هم متنفراند،ولی جای فحش لبخند تحویل هم می دهند.
خرید های شلخته و کسالت آور دم عید،سر برج-اضافه حقوق-حق بیمه.فرانشیز.
بوی کت شلوار های عرق گرفته رئیس کل بانک مرکزی.صف اتوبوس هوایی،ایست،گل،شلیک.
بوی تعفن خوشایند جنازه یک روشنفکرنما با کلاه فرنگی روی سینه باد کرده از حرف های نزده،نگفته،عقده شده/
بوی تانک و توپ و جنگ و سهمیه همه جوره ،ارث پدری خاکریز های جنوب.
بوی سگ مستی شیخ بی شیخ،وقت مستی رو منبر.بوی خدا تو دستای یه دختر هفت ساله.
بوی کروات گره شده به گردن تمام اعدامیان زندان اصلی پنج ستاره شهر.
همه ی این ها رسانای بوی گند بهارند
نه...بهار گندتر از اینا میتونه باشه.
زیبا و شیوا تشریح و توصیف کردی حسین جون. واقعا زیبا بود تشبیهاتت.
سپاس.
اینم از خواص بهاره که بو منتشر می کنه!!!!
بیچاره ما.
بینی را باید برید . . .
نه باید نفس نکشید.
چه بلواییی شد این جا. از نفش کشیدن زده شدم
.../
عالی بود حسین می تونم بگم واقعا با این نوشته حال کردم دوست دارم این متنو از دله که به دل میشینه روز به روز نوشته هات پخته تر میشه
آخرش یروز میسوزم.
تو کامپیوتر ذخیرش کردم
لطف داری.
بوی گندیدن خودمون رو نشنیدی؟
.
.
.
بوی گند سکوت!
و بوی گند این زندگی....بوی گند این اجبار لعنتی....
فوق العاده بود
حسین جان من ایمیل ندارم الان
اما خیلی دوست دارم بدونم...مرسی
در جریانت میزارم!
عجب حس بویایی داری چند گیگ حافظه داره؟
16KB
تو به ما میگفتی اب را گل نکنیم
اب سرچشمه ایمان به خداست
دیرگاهیست که از همه جا بی خبری
اب این چشمه گل الود شده
همه جا بوی تعفن
همه جا بوی لجن می اید
وای بر انها که از یاد هفت سالگی دستهامان خدا را بردند
ممنون
دست هایش هنوز همان بوی معصومیت را دارد.
کم کم داره حالم از این بوها به هم میخوره اما من خودم انگشتمو میکنم تو حلقم تا زودتر این زندگیو به گند بکشم قبل اینکه خودم به کثافت کشیده شم
نه صبز کن.هنوز کامل نشده این بوها.
ای بابا
واقعا.
خواندن و رج به رج غرق شدم میان معنای کلمه هایی که با من و روزگارم غریبه نیستند...
به خواندنش می ارزید وقتی که خواستم تنها گذری کرده باشم از سر بی حوصلگی...
زیبا توصیف کردی دوست من
غریبه...سلام.
مواظب بینیت باش شاید هنوز خیلی بوها مونده واسه استشمام
این حرف و هیچوقت یادم نمیره.مطمئن باش مواظبشم.
بلایه جون........بوی خواب آلودگی نفرت انگیز...................
خیلی قشنگ...بوی خدا تو دستای یه دختر هفت ساله.....
مرســــی
سلام دختر جان.خوبی مهسا؟
و همه ی این بوهارو فقط تو تهران !
همه جای دنیا،تهرانِ من است.
سلام دوست قدیمی
نیستی دیگه بابا
نمیگی دلمون برات تنگ میشه پسر؟!!
خوب شد که اومدی
تو لینکدونیتم که نیستم دیگه پسر...
تازه پیدات کردم!
حالا بینیت نکنه از اون عملیاست / واسه همینه گیرایی بینیت زیاد شده
نباید عمل می کردی
نه.بینیم عملی نیست!
اگه بگم خاک توی سر خودت تو ناراحت نمیشی؟
نه.
نمی دونم با این سن کم چطور می تونی انقدر خوب بنویسی؟
غبطه خوردم!
لطف زیادی داری.غبطه نخور.
ببین دیازپام ده خورانده اند خلق را
ببین چگونه کرده اند مد ریای دلق را
ببین چگونه بشکنند جای شیشه طلق را
ببین چگونه پول می دهیم نفت و آب و برق را ...
ببین احاطه کرده است عدد فکر خلق را.../
ببین به فاک رفته ام،ببین.ببین چگونه عَر زنم.
درود...
عالی بود....
خیلی عالی..
سبز باشی!
سبز خودِتی!
مرسی.
بوی ایکس سیکس همسایه و برگ تو مسیر باد و هر روز و هر شب !
شاهکار بود
هر روز و هر شب،شاهکارِ.
با دهن نفس بکش تا قشنک ریه هات حسشون کنن
ریه ندارم.خبر داری این و .
بابا جادار ...زیبا ... مطمئن....یخچال فریزری؟!
ای بابا.صورتی!!
بینی ما سالهاست عادت کرده به این گندیدگی دنیا
بینی ما شاید گندیده!
من سکوت ستارگان را دانسته ام
و سکوت دریا را
و سکوت شهر را
وقتی از خروش می افتد .
و سکوت یک زن و مرد جوان را
و سکوتی را که تنها موسیقی می تواند برای آن کلام بیابد .
و سکوت بیشه ها را پیش از بهار
و سکوت بیمار محتضری را که چشمش به اطراف اتاق می گردد .
و از خود می پرسم :آخر این زبان به چه کار می آید ؟
و از عمق کدام احساس می تواند حکایت کند ؟
حیوان زبان بسته در دشت
وقتی مرگ ، کودکش را می رباید ، تنها چند بار ناله می کند .
و ما خود در حضور واقعیات ژرف خاموش می شویم .
کودکی خردسال از سربازی سالخورده ، که بر دکه بقالی نشسته است می پرسد :
چه شد که پای خود را از دست دادی ؟
سرباز پیر را سکوت فرا می گیرد و خاطرش پریشان می شود ،
زیرا نمی تواند ذهن خود را بر واقعه "نبرد گتیسبرگ "متمرکز کند .
لذا با شوخ طبعی به خود می آید و می گوید : خرس آن را خورده است .
کودک در شگفت می شود .
و سرباز خاموش و ناتوان ، بار دیگر به یاد می آورد:
برق گلوله ها و غرش توپها
و خود را که به زمین افتاده است .
و بیمارستان و جراحان و چاقوی تیزشان
و روزهای طولانی در بستر .
اگر می توانست این خاطرات را با کلمات تصویر کند ، هنرمند بود .
اما اگر هم هنرمند بود
هنوز زخمهای عمیق تری بر جانش داشت
که نمی توانست توصیفشان کند .
و بدین سان سکوتی هست در نفرتهای بزرگ
و سکوتی هست در عشقهای عظیم.
و سکوتی در آرامش ژرف اندیشه
و سکوت دوستیهای زهر آگین شده
و سکوت بحرانهای روحی
که آدمی چون برزخ از آن گذار می کند
و شکنجه های متعالی می بیند .
و از ژرفای تجربه ، شهود و رویایی با خود می آورد.
که در سطح دریای زندگی قابل ظهور نیست .
و سکوت خدایان که بی گفت و صوت ، یکدیگر را درک می کنند.
و سکوت شکست .
و سکوت مظلومانی که بیگناه مجازات شده اند .
و سکوت بیمار محتضری که ناگاه دست شما را می فشارد .
سکوت میان یک پدر و فرزند
وقتی که پدر نمی تواند تجربه زندگیش را حتی به قیمت بدگمانی ،برای پسر بازگوید.
و سکوت میان دو همسر
و سکوت آنها که دستشان از دامن مقصود کوتاه مانده است .
و سکوت فراگیر ملتهای در هم شکسته و رهبران مغلوب .
و سکوت لینکلن وقتی به فقر کودکیش می اندیشد .
و سکوت ناپلئون ، پس از واترلو .
و سکوت ژاندارک ، آن لحظه که در شعله های آتش فریاد می زند :
عیسای مقدس .
و در همین دو کلمه : تمامی رنجها و امیدهایش را آشکار می کند.
و سکوت پیری و کهنسالی
سکوتی سرشار از حکمت و بینش .
و سکوتی ماورای بیان ، برای آنان که عمری دراز نکرده اند.
و سرانجام سکوت مردگان .
اگر ما زندگان از بیان تجربیات ژرف خود ناتوانیم
جای شگفتی نیست که مردگان از تجربه سهمگین مرگ با ما سخن نمی گویند .
سکوت مردگان را نیز باید ، وقتی به خوابگاهشان نزدیک می شویم
به فراست دریابیم و تفسیر کنیم
( ادگار لی ماستر)
مردم از این همه سکوت!
این لینک ما!
شهر بد بوی ترسناک ما...
بوی ترسناک شهر بد ما!با اجازه.
اگه اون دختره هفت ساله دستاشو محکم میفشرد
تا مرز خفگی توهم
همه چی به خیر و خوشی تموم میشد
قتل عمد بود و بی گناهی!
مرسی حسین جان
منتظر باش!مرسی.
واقعا تو هستی و یه بینی بس که بزرگه... :))
نیاز به جراحی مغز دارم.
رئیس بانک مرکزی بوی ادکلن یک میلیون تومانی میدهد از صدقه سری رعیت بیچاره
تف تو روش.
یه نشونه ی تابلو:
فریاد در آب
ای بابا.تویی!
بوی گند یه آدم عوضی که اون بالا نشسته و به ریشمون می خنده
خوبِ خدا ریش نداره.
خوشا همه آن بوهایی که تو استشمام می کنی!!
محرومیت از همه اینها برای من است!!
و من این روزها تنها بوی بهار نارنج را خواهم داشت!!
دو تا علامت تعجب.هر جا میبینم یاد تو میافتم.
گفتم تا ته هفته می نویسم.../
بالاخره این هفته به سر اومد.
بو کن با تمام وجود و ذخیره اش کن و باز جای برای بقیه بوها بزار..
باسلام.
سلام.
لایک واسه :
- بوی دستان سرد دختر و پسری که از هم متنفراند،ولی جای فحش لبخند تحویل هم می دهند.
- بوی خدا تو دستای یه دختر هفت ساله.
لایک واسه بودنت!
داشتیم حسین؟
من تخصصم بازی با تعفن کلمات بود چرا نمیذاری جوونای متخصص به جای شما کاربلدای تجربی به یه نوایی برسن؟
شما استاد منی!همه کلمات مال شماست.