آنتن رادیو رو دادم پایین،نا امید شده بودم ازش،خاموشش کردم.پتو رو زدوم کنار.اِی دادِ بر من،هر چی خاکستر از سر شب جمع کرده بودم تو اون زیر سیگاری،ریخت بیرون.به پشت رو تشکم خوابیدم.یه دستی به سرِ کچلم کشیدم،جاشون دادم زیر سرم/خیره به تخت بالایی،به فکر تو.
+دَنگ دَنگ،لحظه ها گشت تمام.
صبر کن یه روز عفو رهبری می خوری دیگه!
باشه...
همونه که پیدات نبود
داشتی یواشکی زیر پتو سیگار میکشیدی!!!!
لحظه های سخت و شاید خوبی در انتظارمونه حسین
لحظه ها در گذرند!شادی همینجاست...
نیستی دیگه، نه؟ لحظه ها گشت تمام؟
شایعه نکن،هستم...
حسین نا امیدیمون رو با پک های که میزنیم به سیگار و دودهایی که فرو میدیم تو حلقمون باید از حفظ شیم...لحظه ها تموم شدن و ما هنوز نا امیدیم...
ناامیدی جرعه ای از امید.
با کوچه آوازِ رفتن نیست ، فانوسِ رفاقت روشن نیست
نترس از هجومِ حضورم ، چیزی جز تنهایی با من نیست .../
تنهایی من و تو،ژانر وحشتناکی میشه رفیق.
اخرش بامرگ لحظه ها تموم شد
مرگ سرآغاز شروع لحظه های خوش شد!
عاشقیا حسابیییییییییی
سلام/خوبید؟
الان سرباز نیستی ، چی ای دقیقا ؟؟
الان،آدم/شاید...
تو سردت نیست؟!
چطور؟
دردهایی که خود دارند گیج می شوند آنقدر گیجمان کردند . لحظه هایی که نفسمان را گرفتند خود دارند میمیرند .
لحظه ها در گذرند!
تمامه تمامممممممممممممممم
اوهووم.
بکن لا مصب بکن...
بت میگم بکن
اون چیزرو میگم...
ااااااااااااااههههههههههه لبس ج رو میگم بابا...
اس ام اس بده/حال ندارم بفهمم...
ته مانده ای سیگارت را جمع کن خاکسترت را دور بریز ولی... آه با دودش چه می کنی؟
با سلام..
سلام!مرسی...
یاد "شاخ " افتادم .
پیمان هوشمند زاده .
خوشحالم/سلام...
امید هست
خاکستر هست
سیب هست
زندگی هست
............
چرت گفتم
به هیچ وجه...
یک سبد پر ز ستاره با ماست
روی یک سفره احساس
که بین من و تو پیداست
قلب من سخت اسیر احساس
عشق تو
قطره اشکی است
که از گوشه چشمت پیداست
روح تو یک گل سرخ تنهاست
حس من
چون یک موج
در تب و تاب دریاست
دستم از دوری دستت تنهاست
چشم تو
رنگ قشنگی است
که در برگ درختان پیداست
فدایی داری بچه.../
سلام
امیدوارم لحظه ها خوب تموم بشن.
راستی عجبه اومدی!
دلمون واست تنگیده بود
به به به....
خوش اومدی!یعنی خوش برگشتی....
نمی گی نکرانت می شیم؟!
سبز باشی!
خودمون هم با لحه ها تمام میگردیم!
.
.
.
هی پسر چه عجب!
.
.
.
ا
آپ کردی؟
فکر کردم دیگه نمی کنی
نمیدونم
حتما مختلط هم داره که میرن بازداشتگاه با بچه بر میگردن دیگه
اگر نه ماموران وظیفه شناس ما که کارای نا شایست بلد نیستن
شاید هم کار سربازان گمنام امام زمان باشه
کچلی حسین؟؟
دهنت سرویس
بله آقایانِ ابله ، ما تباری بودیم که مو روی سرمان دیگر ، سبز نمیشد..
منظورت اینه که چی!
انگار همون جا یخ زده بودی..
حتی یادم نمیاد که نفس می کشیدی یا نه...
اما قفسه سینه ی من هی بالا پایین می رفت
خوشحالم که برگشتی!
سلام ...
همون نیستی ،معرفت داری مو نداری روت نمیشه بیای اینجا
خوبه که هستی
و کمی تلاش کن برسه به وقت اضافه حیفه که به این زودی تموم شه !
اها یادم رفت سلام
چرت نوشت خوب
حسین؟
اگه سرباز نیستی؟؟
پس اونجا کجاست؟؟؟؟
میفهممت.ناجور.بدجور
میفهممت.ناجور.بدجور
کچــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل !
حسین دیشب خواب دیدم من و تو رو گرفتن
خونمون کنار هم بود
داد میزدم بیا ازین ور فرار کنیم
گمونم بگیرنمون
بزارن تو انفرادی کنار هم...
هر دفعه یه خبری از خودت بده
گرفتنت هم یادت نره جای من و آماده کنی تا من بیام
این روزها هم می گذره رفیق! اما... مهم اینه که اونم به تو فکر کنه!
الان اومدم دیدم هستی
بالاخره عاشقی یا سربازی یا پشت کنکوریی !!!؟؟؟
بالاخره چیی ؟؟؟ تکلیف ما رو مشخص کن بچه
انسان؟؟؟
انسان بودن؟؟؟؟
تجلی انسان بودن در نفس هامان؟؟؟؟؟؟
هیچ درکی از این مفاهیم و ترکیب ها ندارم
اگرم سرباز بودی ...سرباز خوبی نبودی !
به هر حال که باید اعتراف کنیمشون
من ترتیبی دادم که زلزله بم رو به عهده بگیرم
تو هم می تونی جنگ صفین رو به عهده بگیری
همین حرکتو تو خوابگاه دانشگاه زدم...
ولی اونجا 2 شب به بعد سیگار آزاد بود...
صورتی شدی! چرا؟
هستی که نبودنت را می بینیم ...
در چشممان هستی /.
هستم اگر نیستم/گر نروم میروم!
سلام داداشی
خوشحالم که برگشتی
در ناامیدی بسی امید است..........
باشیم تا صبح دولتمان بدمد/الان؟
نوشتهش های تو مجبورم میکنه لازم کنم
رو کن دستت رو
شماره تلفنه!تو بردی رفیق.
ما یه مشت سربازیم....:د
یچی به دست!
سربازم که نباشی خوب درکش میکنی.. اینکارهای داداش!
قربون آدم چیز فهم...