بعضی وقتا راجع بعضی چیزا ادم روشن نشه بهتره...گاهی اوقاتم آدم خاموش میشه اما خلاص نه!...انگار جبر زندگیست این استند بای به قول تو لعنتی ...من میگم گزینه ی چهارم: هیچکدام از همه بهتر است
راستی !!! گمانم من استند بای ترین رفیقتان باشم ... هزار و هشتصد و سی نامه نا پری ... تقریبا ۵ سال کی تا حالا ۵سال استند بای مونده ؟؟؟ من ولی می مونم با عشق
این روزها از هر چه بند بیزارم/ ازقیدوبند/ ازکمربند/ ازسینه بندم که جای بندش روی شانه ام مانده است/ ازدوستهای نیم بند/ ازبند/ ازقید/ ازپند /شانه ای می خواهم /شانه ای /شا../کاشانه ای...
چه خوب گفتی. من مدتهاست stand by هستم
چراغ چشمک زن سبز...تو تاریکی اتاقت...
کلی نوشتم پرید :{
موافقم با مرگ این استند بای...
حسین به نظرت یکم تکراری نبود؟؟؟
البته ما به شما ارادت داریم بی نهایت......
خب.رو یه خط مستقیمم.چیز دیگه ای واسه نوشتن ندارم رفیق..
رهایم کن از این سرگردانی ها بی انصاف...
حالا ک فکر میکنم این حالت استند بای هم بد حالتیه ها!
همیشه دودلی...نه؟
سلام.
زدی تو خط خلاصی و خاموشی دیگه؟!
این راهش نیست رفیق.
راهی نمونه عزیز دلم.
گاهی با خاموش شدن هم خلاص نمیشه آدم ...
آره،باید از پریز کشید این تن و ...
چه بده! مثل نگه داشتن تو آب نمک می مونه!
از اینکه بلاتکلیفه! اینکه خدا همه ما رو رو استندبای نگه داشته شدیدا لجم می گیره
خدا وکیلی هممون بلاتکلیفیم.سیگارو بده حرف نزن..
بعضی وقتا راجع بعضی چیزا ادم روشن نشه بهتره...گاهی اوقاتم آدم خاموش میشه اما خلاص نه!...انگار جبر زندگیست این استند بای به قول تو لعنتی ...من میگم گزینه ی چهارم: هیچکدام
از همه بهتر است
بعضی وقتا کلا ندونی بهتره!جدی میگم.خر شو...
از همین StandBy لعنتی سیستم من ترکید دیگه ... الانم چند ماهه سیستم ندارم ...
اَه ...
بلاتکلیفش گذاشتی ترکید..
باید ریست کنم خودم را
ویندوز نگاهم پریده است انگار ...
یکی از پرت و پلاهای دخو بود رفیق تقدیمت
خیلی خوب بود این نگاهت توی این نوشته رفیق
به رسم رفاقت و مهر
آیکون دست به سینه.قربانت.
راستی !!!
گمانم من استند بای ترین رفیقتان باشم ...
هزار و هشتصد و سی نامه نا پری ... تقریبا ۵ سال
کی تا حالا ۵سال استند بای مونده ؟؟؟
من ولی می مونم با عشق
بهش میرسی.ته خط منتظرتیم...
تازه یه چیزی فهمیدم که نه دیگه میخوامش و نه از نبودش داغونم.حسین به این باور رسیدم که باید میرفت.باورت نمیشه چه آرامشیه.خواستی میگم چی شده.
مطمئن باش نباید باشه که نیست حسیییییییییییییین
دیگه با تمام وجود اینو حس کردم
دروغ نگو...
این روزها از هر چه بند بیزارم/
ازقیدوبند/
ازکمربند/
ازسینه بندم که جای بندش روی شانه ام مانده است/
ازدوستهای نیم بند/
ازبند/
ازقید/
ازپند
/شانه ای می خواهم
/شانه ای /شا../کاشانه ای...
عاشق دستبندم!یه راست اوین.
ای جان!
همین!؟
تمام میشوم شبی... فقط به من اشاره کن
همه شب موقعه ی خوبیه!راحت باش
هایبر نیت ات می کنم تا برگردم باشی و نفهمی. یه چیزی تو مایه های فراموشی.
خود فراموشی مزمن...
موافقم
همینو می خواستم///
switch user نشی یهو ..
-
تصدقت ..
ممد...بگرد.رو میز کامپیوتر میپوسم..
عادت میکنیم به همه چیزهایی که از دست داده ایم
به روزهایی که بیهوده میگذرد
عادت میکنیم به خنده های زورکی
به اشک های بی دلیل
عادت میکنیم به تنهایی
عادت میکنیم که از روی عادت زندگی کنیم
عادت میکنیم به زندگی...
حسین داداش تا ته باید رفت لاکردار
فریاد کن برادر
ذهت خلاق ...
همین که هستی حتی اگر چندی فراموش شوی خوب است !
بودن عشق میخواد !
عشقم بودن میاره...
بابا خامون نمی کنه لامصب .وایساده راه دور فوت می کنه بی وجدان
شیک می بوسمت .