روی عرش کشتی وایسادی.باد از 6 طرف میزنه تو صورتت.میخواد پرتت کنه تو دریا.موجای لاشی مثل کوسه بالا و پایین میرن و منتظر توان.تو اما اصلا انگار نه انگار.یه گوشه رو عرش کنار دو نفر مشغولن.دارن عشق بازی میکنن.ساعت از 10 گذشته.دیگه کسی نیست بپادشون.شاید امشب آخرین فرصت پسرک واسه به آغوش کشیدن دختر باشه.شاید امشب شب آخر باشه.شاید اونشب کلا یه رویا باشه.
+بیا امشب حال و هوای آسمونو بگیریم!
میام. یا میرم معشوقمو در آغوش بکشم!
مرسی پسر...
این آسمونه که این روزا حال و هوای منو گرفته
تا آخرشــــ
دیگه راه نفس نذاشتهــــــ
(هرجا با عشق نفس بکشی ، یه روز همونجا نفستو بند میاره)
هر جایی عشقتو بدست آوردی.همونجا از دست میدی.
فرصت خوبی است
سلام
هیس/نذار خراب بشه این عشق بازیشون.نذار از خواب بپرن.
رویایی با یار بودن..............................
مثه خوردن قهوه فرانسه توی کلیساس!!!!!!!!!!!!!!!!!
آپم دوست من
این همه علامت تعجب؟!!
حیف که نیست والا تا خود صبح تو تنم بود...
مغزتو جر میده تا صبح.
عیب از تو نبود. مخاطب خاص داشت.
***
آی گفتی.
پس بگیریم...
سلام
موج مثل کوسه...
ارادت
بزرگوارید دایی جان.
جالب بود...قشنگ بود..
چه عجب
دقیقا همونجا از دستش میدیمـــــ
برای همین بعضی جا دیوانه کننده اند ....
نمیدونیم خاطره ی خوب است یا بد ؟؟؟
به روزمـــــــ
منم تو کف همینم.خوب یا بد!!
یاد Bitter moon پولانسکی اِنداختیم حسین ..
بیخیال!
نمیفهمم و تقصیر خودم هست که نمیفهمم نه تقصیر همسایه....
اختیار داری خانم
به جهنم بذا از دست بدم.بسم نبود؟؟؟ها نبود؟
عصبانی ای یا!
بیا باران
این هوا را تو عاشقانه کن...